انجیل یوحنا ۸‏:‏۱۲‏-‏۵۹

  • پدر آسمانی دربارهٔ عیسی شهادت می‌دهد ‏(‏۱۲-‏۳۰‏)‏

    • عیسی «نور دنیا» ‏(‏۱۲‏)‏

  • فرزندان ابراهیم ‏(‏۳۱-‏۴۱‏)‏

    • ‏«حقیقت شما را آزاد خواهد کرد» ‏(‏۳۲‏)‏

  • فرزندان شیطان ‏(‏۴۲-‏۴۷‏)‏

  • عیسی و ابراهیم ‏(‏۴۸-‏۵۹‏)‏

۸   ۱۲  عیسی دوباره با مردم صحبت کرد و به آن‌ها گفت:‏ «من نور دنیا هستم.‏ هر کسی که از من پیروی کند،‏ دیگر در تاریکی قدم برنمی‌دارد،‏ چون از نور زندگی‌بخش برخوردار خواهد بود.‏» ۱۳  فَریسیان به او گفتند:‏ «تو دربارهٔ خودت شهادت می‌دهی،‏ پس معلوم است که شهادت تو اعتباری ندارد.‏» ۱۴  عیسی به آن‌ها گفت:‏ «حتی اگر دربارهٔ خودم شهادت بدهم،‏ شهادت من معتبر است،‏ چون می‌دانم از کجا آمدم و به کجا می‌روم.‏ ولی شما نمی‌دانید از کجا آمدم و به کجا می‌روم.‏ ۱۵  شما طبق معیارهای انسانی* قضاوت می‌کنید،‏ ولی من اصلاً دربارهٔ کسی قضاوت نمی‌کنم.‏ ۱۶  اگر هم قضاوت کنم،‏ قضاوت من کاملاً درست است،‏ چون من تنها نیستم،‏ بلکه پدری که مرا فرستاد با من است.‏ ۱۷  به علاوه،‏ در شریعت خودتان نوشته شده که ‹اگر دو نفر دربارهٔ موضوعی شهادت دهند،‏ شهادتشان معتبر است.‏› ۱۸  دربارهٔ من هم دو نفر هستند که شهادت می‌دهند،‏ یکی خودم و یکی هم پدرم که مرا فرستاد.‏» ۱۹  بعد،‏ از او پرسیدند:‏ «پدرت کجاست؟‏» عیسی جواب داد:‏ «شما نه مرا می‌شناسید و نه پدرم را.‏ اگر مرا می‌شناختید،‏ پدرم را هم می‌شناختید.‏» ۲۰  عیسی این سخنان را موقعی گفت که در محل خزانهٔ معبد به مردم تعلیم می‌داد.‏ با این حال،‏ کسی او را دستگیر نکرد،‏ چون وقتش هنوز نرسیده بود.‏ ۲۱  پس عیسی باز به آن‌ها گفت:‏ «من به‌زودی از پیش شما می‌روم و شما دنبال من می‌گردید،‏ ولی در حالی که هنوز گناهکارید خواهید مرد.‏ شما نمی‌توانید به جایی که من می‌روم بیایید.‏» ۲۲  یهودیان از همدیگر پرسیدند:‏ «آیا وقتی او می‌گوید،‏ ‹شما نمی‌توانید به جایی که من می‌روم بیایید،‏› منظورش این است که می‌خواهد خودش را بکشد؟‏» ۲۳  بعد عیسی به آن‌ها گفت:‏ «شما از عالم پایین* هستید،‏ ولی من از عالم بالا* هستم.‏ شما از این دنیا هستید،‏ ولی من از این دنیا نیستم.‏ ۲۴  برای همین به شما گفتم در حالی که هنوز گناهکارید خواهید مرد،‏ چون اگر ایمان نیاورید که من همان مسیح موعود هستم،‏ در حالی که هنوز گناهکارید خواهید مرد.‏» ۲۵  آن‌ها از او پرسیدند:‏ «تو کی هستی؟‏» عیسی جواب داد:‏ «اصلاً صحبت کردن با شما چه فایده‌ای دارد؟‏ ۲۶  خیلی چیزها دارم که باید به شما بگویم و در موردشان قضاوت کنم.‏ در اصل،‏ کسی که مرا فرستاد حقیقت را می‌گوید و من چیزهایی را که از او شنیده‌ام به مردم دنیا می‌گویم.‏» ۲۷  ولی آن‌ها نفهمیدند که عیسی دربارهٔ پدر آسمانی‌اش صحبت می‌کند.‏ ۲۸  بعد،‏ عیسی گفت:‏ «وقتی پسر انسان را اعدام کردید،‏* آن وقت می‌فهمید که من او هستم و از خودم کاری نمی‌کنم،‏ بلکه چیزهایی که به شما می‌گویم همان چیزهایی است که پدر به من یاد داده است.‏ ۲۹  کسی که مرا فرستاد با من است؛‏ او مرا تنها نگذاشته و به حال خودم رها نکرده،‏ چون همیشه کارهایی را که دلش را شاد می‌کند انجام می‌دهم.‏» ۳۰  عدهٔ زیادی با شنیدن این حرف‌های عیسی به او ایمان آوردند.‏ ۳۱  بعد،‏ عیسی به یهودیانی که به او ایمان آورده بودند گفت:‏ «اگر همیشه طبق تعالیم من زندگی کنید،‏ شاگردان واقعی من هستید،‏ ۳۲  و می‌فهمید که حقیقت چیست و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد!‏» ۳۳  دیگران به عیسی گفتند:‏ «ما فرزندان ابراهیم هستیم و هیچ وقت بردهٔ کسی نبوده‌ایم.‏ پس منظورت چیست که می‌گویی آزاد می‌شویم؟‏» ۳۴  عیسی جواب داد:‏ «این حقیقت را بدانید،‏ هر کسی که گناه کند بردهٔ گناه است.‏ ۳۵  در ضمن،‏ یک برده تا ابد در خانهٔ اربابش نمی‌ماند،‏ ولی پسر تا ابد در خانه می‌ماند.‏ ۳۶  پس اگر پسر آزادتان کند،‏ به معنای واقعی آزاد خواهید بود.‏ ۳۷  من می‌دانم که شما فرزندان ابراهیم هستید،‏ اما چون تعالیم مرا قبول نمی‌کنید،‏* می‌خواهید مرا بکشید.‏ ۳۸  من دربارهٔ چیزهایی که در حضور پدرم دیده‌ام صحبت می‌کنم.‏ شما هم هر چه از پدرتان یاد گرفته‌اید* انجام می‌دهید.‏» ۳۹  آن‌ها به او گفتند:‏ «پدر ما ابراهیم است.‏» عیسی گفت:‏ «اگر فرزندان ابراهیم بودید،‏ مثل ابراهیم رفتار می‌کردید!‏ ۴۰  من همان کسی هستم که حقیقت را از خدا شنیدم و آن را به شما گفتم،‏ با این حال می‌خواهید مرا بکشید.‏ ابراهیم هیچ وقت چنین کاری نمی‌کرد!‏ ۴۱  شما همان کارهای پدرتان را انجام می‌دهید.‏» آن‌ها به عیسی گفتند:‏ «ما که حرام‌زاده نیستیم!‏ ما فقط یک پدر داریم،‏ یعنی خدا.‏»‏ ۴۲  عیسی گفت:‏ «اگر خدا پدرتان بود،‏ مرا دوست می‌داشتید،‏ چون من از طرف خدا آمده‌ام و اینجا هستم.‏ من خودسرانه نیامده‌ام،‏ بلکه خدا مرا فرستاده است.‏ ۴۳  می‌دانید چرا حرف‌هایم را نمی‌فهمید؟‏ چون نمی‌خواهید تعالیم مرا قبول کنید.‏ ۴۴  شما از پدرتان ابلیس هستید و می‌خواهید خواسته‌های پدر خود را انجام دهید.‏ او از اول* قاتل بود و در راه حقیقت نماند،‏ چون ذرّه‌ای حقیقت هم در وجود او نیست.‏ وقتی دروغ می‌گوید،‏ هویت واقعی‌اش را نشان می‌دهد،‏ چون او دروغگو و پدر دروغ است.‏ ۴۵  اما چون من حقیقت را به شما می‌گویم،‏ حرفم را باور نمی‌کنید.‏ ۴۶  کدام یک از شما می‌تواند حتی یک گناه هم به من نسبت بدهد؟‏ پس اگر من حقیقت را می‌گویم،‏ چرا حرفم را باور نمی‌کنید؟‏ ۴۷  هر کسی که از خدا باشد،‏ به سخنان خدا گوش می‌دهد،‏ اما شما گوش نمی‌دهید،‏ چون از خدا نیستید.‏»‏ ۴۸  یهودیان به عیسی گفتند:‏ «آیا درست نگفتیم که تو یک سامری هستی و دیو داری؟‏» ۴۹  عیسی جواب داد:‏ «من دیو ندارم.‏ من به پدرم احترام می‌گذارم،‏ ولی شما به من بی‌احترامی می‌کنید.‏ ۵۰  البته من دنبال این نیستم که دیگران به من عزّت و احترام بگذارند،‏* ولی خدا این را می‌خواهد و اوست که قضاوت می‌کند.‏ ۵۱  این حقیقت را بدانید که اگر کسی از تعالیم من اطاعت کند،‏ مرگ را تا ابد نخواهد دید.‏» ۵۲  یهودیان به او گفتند:‏ «الآن دیگر مطمئنیم که تو دیو داری!‏ ابراهیم و پیامبران مُردند،‏ ولی تو ادعا می‌کنی که اگر کسی از تعالیم تو اطاعت کند،‏ مرگ را تا ابد نمی‌چشد.‏ ۵۳  مگر تو از پدر ما ابراهیم بزرگ‌تری؟‏ او مُرد و پیامبران دیگر هم مُردند.‏ پس فکر می‌کنی کی هستی؟‏» ۵۴  عیسی گفت:‏ «اگر من از خودم تعریف و تمجید کنم،‏ هیچ ارزشی ندارد.‏ اما این پدر من است که مرا تحسین و تمجید می‌کند،‏* یعنی همان کسی که می‌گویید خدای شماست.‏ ۵۵  شما او را نشناخته‌اید،‏ ولی من او را می‌شناسم.‏ اگر بگویم او را نمی‌شناسم،‏ آن وقت مثل شما دروغگو هستم!‏ اما من او را می‌شناسم و از کلامش اطاعت می‌کنم.‏ ۵۶  جدّ شما ابراهیم امید داشت که روز آمدنم را ببیند و از این بابت خیلی خوشحال بود.‏ او آن روز را دید* و به همین دلیل شاد بود.‏» ۵۷  یهودیان به عیسی گفتند:‏ «تو هنوز ۵۰ سال هم نداری و می‌گویی ابراهیم را دیده‌ای؟‏» ۵۸  عیسی به آن‌ها گفت:‏ «این حقیقت را بدانید که قبل از این که ابراهیم به وجود بیاید،‏ من وجود داشتم.‏» ۵۹  بعد یهودیان سنگ برداشتند تا به طرف عیسی پرت کنند،‏ ولی عیسی خودش را پنهان کرد و از معبد بیرون رفت.‏

پاورقی‌ها

تحت‌اللفظی:‏ «طبق جسم.‏»‏
یا:‏ «از زمین.‏»‏
یا:‏ «از آسمان.‏»‏
یا:‏ «بر تیر آویزان کردید.‏»‏
یا:‏ «چون حرف‌های من در دل شما جایی ندارد.‏»‏
یا:‏ «شنیده‌اید.‏»‏
یا:‏ «از زمانی که راه خودش را پیش گرفت.‏»‏
یا:‏ «شکوه و جلال بدهند.‏»‏
یا:‏ «به من شکوه و جلال می‌دهد.‏»‏
منظور با چشم ایمان است.‏